بیماری

                     بهروز فرهادیان- فروردین 1394                                   bfarhadian37@gmail.com -                                                 

بیماری

 

انسان همیشه وضعیت یکسان ندارد . گاهی پر حوصله است و گاه کم حوصله ، گاه شادمان است و گاه غمگین . گاهی نیز بیمار می شود . بیماری نیز ممکن است علاج گردد و یا علاج آن نامعلوم باشد . همان بیماری های علاج پذیر زمانی لاعلاج بودند اما تلاش و آزمایشهای محققین نتیجه داد .

بیماری ، انسان را از برخی کارها باز می دارد و تنها نظاره گری غمگین می شود . اگر بیماری لاعلاج بود ، راه رفتن و مثل دیگران زندگی کردن تنها یک خیال است . دانشمندان و محققین جهان تلاش می کنند راه های بهبودی را بیابند . آزمایشگاه ها فعال می شوند و آزمایش های متعدد بر مبنای نظریات گوناگون را تجربه می کنند .

به این فعالیت ها که با کنجکاوی نگریسته شود معنایی خاص می یابند . در همه آنها علم و اراده را می توان دید . وقتی دانشمندان به دنبال راه حل می روند معلوم می شود علم و آگاهی در پیش است . یعنی در همه بیماری ها علمی وجود دارد که فراتر از علم بشری است و تلاش ها برای یافتن این علم است . هر بار که فعالیت های جهانی  منجر به شناخت شاخه ای از بیماری شود باز گوشه های دیگری از تاریکی خود را نشان می دهد . آگاهی بسیار پیچیده ای که وجود دارد ، سوال برانگیز است .

بنابراین تصادف در خلق انسان نقش نداشت . در تصادف ، ناآگاهی و جهل نقش تمام دارد . اگر خلقت انسان ناشی از تصادف بود اینهمه علم و آگاهی وجود نداشت . پس می توان گفت خالق انسان علمی فراتر دارد و زمانی که هیچکس نبود آگاهانه او را آفرید . او علمی دارد که هزاران دانشمند در جهان با تلاش شبانه روزی تنها به بخش بسیار ناچیزی پی برده اند و انسان خود جزء کوچکی از دنیایی است که جزء کهکشان  راه شیری است . همینطور می توان گفت راه شیری جزیی از جهانی است بسیار گسترده  بنام منظومه شمسی که خود بخش کوچکی از جهان هستی است .

خالق انسان علم و اراده ای نامحدود داشته و بی مثال است . خدایی فراتر از تصور بشری و غیرقابل دیدن . خالقی که عالمانه انسان را آفرید و به او توانایی هایی مانند تفکر داد که سایر موجودات از آن ِبی بهره اند . پس انسان مسئول رفتار خود است و روزی پاسخگو خواهد بود . انکار موضوع چیزی را تغییر نخواهد داد و مسئولیتی برداشته نخواهد شد . کار نیک و اعمال شایسته که آن خالق بی همتا فرمان داده می تواند مسیر انسان را روشن کند . جالب است که اندیشیدن به یک بیماری ذهن انسان را به کجا می کشاند .

احترام به قانون

         به نام هستی بخش - بهروز فرهادیان – فروردین 1394                                   bfarhadian37@gmail.com -                                                 

 

 

احترام به قانون

 

زندگی انسان از زوایای گوناگون قابل بررسی است و نتایج گوناگونی بدست می آید . ولی مسلم است که زندگی امن و خوش هدفی بود که در زمان حال هم جاری است . راه های گوناگون و تلخی ها و شیرینی های زیادی را تجربه کرد تا به پیروی از قانون رسید . بنابراین قانون ، هدف نیست .

برای زندگی امن و راحت در جوامع قوانینی وضع میشود تا با تبعیت از آن چنین هدفی فراهم گردد . پیروی از قوانین آسایش و راحتی را بدنبال دارد . برای اجرای قانون باید به اشکال مختلف آموزش داد تا در زندگی فردی و اجتماعی یک فریضه محسوب شود . بسته به سن و سال برداشت ها متفاوت است و وقتی مخاطب گروه خاصی است زبان خاص آن گروه استفاده می شود .

خانه و مدرسه دو مرکز بنیادی هستند که به اشکال متعدد می توانند اقدامگر باشند . هر یک با زبان خود آموزش ها را عملی می کنند و چشم به آینده می دوزند . آینده با چنین آموزش هایی می تواند قابل پیش بینی باشد اما آموزش محدود به این دو نیست .

مراکز دیگری با برد وسیع در جامعه وجود دارد که اثار آنها بسیار گسترده است و باید مشوق قانون باشند تا مردم هم غیرمستقیم آموزش بگیرند و هم احساس آرامش و ایمنی کنند .

رسانه های گروهی بویژه رسانه های صوتی وتصویری نقش مهمی دارند . تشویق به قانون گرایی و تبعیت از قانون از جمله اهدافی است که در برنامه های متفاوت گنجانده می شود . برنامه ها طوری تنظیم می شوند که این مسیر را روشنتر کند . مردم در عین حال که از تفریحات سالم استفاده می کننند غیر مستقیم نیز آموزشهای لازم را ببینند .

انتقادها هیچگاه نافی موارد مثبت نیست . روشن است که تا حرکتی صورت نگیرد خطایی رخ نخواهد داد و آنکه حرکتی نمی کند خطایی هم نخواهد داشت . به همین جهت خطای ناخواسته در برنامه قابل پیش بینی است .

اگر در برنامه ای بی توجهی به قانون به عنوان ایراد و اشکال مطرح شود بسی رضایت آور است اما اگر غیر از این باشد جای سوال است . 

مواردی از سرپیچی از قانون را می توان در برنامه ها  دید . قانونی که منتج از ساعتها تحقیق و تفکر و آینده نگری است نباید به راحتی نقض شود . اگر به دیده طنز  نگریسته شود قابل توجیه است اما اگر عادی ومعمولی شد باید راه دیگری برگزید . مثلا موقع رانندگی با تلفن همراه صحبت کردن یا  نبستن کمربند ایمنی در فیلمها عادی شده که اینها خلاف قانون می باشد و عملا بی قانونی را تشویق می کنند . نقش صدا و سیما را در خانواده ها نباید نادیده گرفت . آموزش غیر مستقیمی که ارایه می شود به مرور زمان خود را نشان می دهد .

ایرادها را نباید توجیه کرد و براحتی از آنها گذشت . نویسندگان و دیگرعوامل می توانند به گونه ای صحنه آرایی کنند که امر خلافی را عادی جلوه ندهند .

بهار


    به نام هستی بخش - بهروز فرهادیان – فروردین 1394                                   bfarhadian37@gmail.com -        


بهار

بهار آمده و زمین جان گرفته است ،  گلها می رویند و بوی مست کننده را می پراکنند . هوا خوش و زنده کننده است . انسان تلاش می کند تا از زیبایی ها لذت ببرد و بالاتر اینکه چیزهای جدید فرا گیرد .

زمین مرده و خشک بود و با آمدن بهار ، زنده می شود و زیبایی ها نمایان می گردد . انسان شادمان می شود و از زیبایی های طبیعت لذت می برد . تلاش و کوشش آشکار می شود و هر کس به نوعی از آنها استفاده می کند . این نشانه ها ، آموزنده است و درس های بسیاری دارد . همان قدرتی که زمین مرده را جان می بخشد قادر است انسان را پس از مرگ ، زنده کند و مورد بازخواست قرار دهد .

انسان هم بهاری دارد که  قابل تفکر است . انسان هم پس از مردن و خشک شدن ، دوباره زنده می شود و جان می گیرد . پس از جان گیری دوباره است که نتیجه اعمال خود در جهان دنیوی را می بیند . با این تفاوت که آنجا اختیار و اراده ای نیست و پشیمانی هم سودی ندارد . آنچه مایه پند است اینکه انسان در هر بهار بیاد اندوخته ها بیفتد و بداند که عمر گذرا است و سن و سال و پست و مقام نمی شناسد . یاد مرگ اختصاص به بهار ندارد اما بهار تجربه ای است که تجدید زندگی را شدنی می کند و انسان گرفتار مشغله روزانه را به فکر می اندازد .

بی توجهی به این موضوع بین عده ای رایج است . حال چگونه زندگی را تفسیر می کنند مشخص نیست . اصولا زندگی بدون ادامه حیات قابل توجیه نیست و نهایتا به پوچگرایی می رسد که مشکلات خاص خود را دارد . انسان پوچگرا که به دنبال کمک به دیگران و امور نیک می رود میل فطری را ارضاء می کند . اما اعمال مسلمین علاوه بر میل فطری ، نیت را نشان می دهد پس نه تنها دلیلی بر ادعای پوچگرایان نیست بلکه به خوبی افکار آنها را نفی می کند .

نتیجه همه اعمال قابل دیدن نیست و دنیا هم نتیجه همه اعمال را نشان نمی دهد . به همین جهت برخی اعمال مسلمین برای منکرین قابل توجیه نیست و آنان به تمسخر مسلمین می پردازند . در زندگی جاودانه است که نتایج اعمال آشکار می شود و منکرین به گمراهی خود پی می برند . اینجا نقش صبر و بردباری مشخص می شود . این بردباری قابل انکار نیست و بدون آن هم نتیجه ای حاصل نخواهد شد .

اهمیت نیت است که گاهی کارها به روال عادی قابل توجیه نیست . تلاش زیادی می خواهد تا کار صادقانه انجام پذیرد و ریا و خودپسندی در آن نباشد . این است که انسان کار نیک انجام می دهد و در راس آن به دستورات پیامبر اسلام (ص) عمل می کند . اما این نگرانی که آیا اعمال با نیت خالص انجام می شوند و مورد رضایت خدا قرار می گیرند همیشگی است .

بهار فرصت مناسبی برای یادگیری است تا همه بدانند زندگی گذرا و دنیا عمر کوتاه دارد . تلاش و سبقت در کارهای خوب همچون بهار فرصتی گذرا دارد و آنکه فرصت را شناخت و بخوبی از آن استنفاده کرد می تواند امیدوار باشد .

آداب و رسوم

    به نام هستی بخش - بهروز فرهادیان – فروردین 1394                                   bfarhadian37@gmail.com -

 

آداب و رسوم


آداب و رسوم معمولا پیوند دهنده هستند . جوامع بشری با توسل به آداب و رسوم شکل گرفتند . با نزول قرآن ، آداب و رسوم اصلاح گردید و تابع قرآن شد . آیین و دستورات به گونه ای بود که همه پیروان احساس آرامش و راحتی می کردند . با گسترش دین اسلام این ویژگی ها ادامه یافت.

        تاریخ نشان داده اسلام سنن غلط را از بین می برد . این اختصاص به دوره صدر اسلام ندارد و همیشه جاری است . آداب و رسوم صحیح می تواند انسان ها را به هم نزدیکتر کرده و رفت و آمدها را  بیشتر کند تا از حال و نیازهای یکدیگر با اطلاع شوند . در متون مذهبی تاکید زیادی بر رفت و آمد و با خبرشدن از حال یکدیگر آمده است . اطلاع همیشگی از احوال همسایگان نمونه ای از این امر است . با این حال هستند کسانی که  ندانسته عمل می کنند و در مسیری حرکت می کنند که وقت گذرانی نتیجه آن است و فایده دیگری ندارد .  

        در برخی شهرها رسم شده که در وقت عروسی در نیمه شب کاروان ماشین ها به راه می افتند و با بوق های مکرر به شادی می پردازند . بی توجه به اینکه این  هنگام وقت استراحت است و مردم می خواهند استراحت کنند . کودکان و بیماران هم وضع خاص خود را دارند . شادمانی مردم مایه خوشحالی است اما نه به قیمت آزار دادن دیگران . تعجب این است که هیچ سازمان ، ارگان ، نهاد یا بنیادی جلو این حرکت را نمی گیرد .

        در مراسم سوگواری نیز مجری به سرودهای محلی که زنان با دلتنگی به زبان می آورند توسل می جوید و تعجب اینکه مردان سرودهای سوگواری زنان را بخوانند و زشت تر اینکه قرآن را فراموش کنند .

        مرگ پیامی است برای همگان که زندگی دنیوی موقت و گذرا است و با هر مقام و موقعیتی روزی باید دنیا را ترک کرد . پس کار نیک و پسندیده که پس از مرگ بر ادامه حیات اثر بگذارد ، مفید است . آموزش قرآن کارهای نیک و انسانی است که اثرات آن در زندگی جاودانه آشکار می شود . این کارها بصورت آداب و رسوم در جامعه مسلمانان آشکار می شود . این آداب و رسوم است که جامعه مسلمانان را از دیگر جوامع جدا می کند .

دنیا

 

                             به نام خدا بهروز فرهادیان –  1391/6/20                            bfarhadian37@gmail.com -                                                                                               

 

دنیا

 

 

دنیا با همه گستردگی و تنوع ، آفریده خالقی است دانا و توانای مطلق که با حکمتی خاص به مدیریت پرداخته است . انسان مخلوق چنین خالقی است که در ایندنیا برای مدتی زندگی می کند . یعنی دنیا محلی است گذرا و موقت که انسان را برایزندگی در جای دیگر آماده می سازد .

دنیا زیبا و با معنی است اما باید دنیای دیگر را پذیرفت تا این معنا پیدا کند . این دنیا تنها راهی است برای خوبی و نیکوکاری . انسان با حضور در این دنیا می تواند به اعمال خیردست بزند . گوشه گیری و ترک مردم انحرافی است که در برخی رفتارها دیده می شود . برخلاف انتظار ، رشد انسان با گوشه گیری و انزوا حاصل نمی شود .   

رفتارهای انسان از نظر دین محدودیتهایی دارد که این محدودیت ها  مانع رشد هواهای شیطانی می شوند . این محدودیت ها در مسیر تعالی انسان است . این تعالی در همین دنیا به نمایش در می آید .

بر این اساس برخی به نیکی ها و رفتارهای خوب رو می آورند و کارهای نابجابرگزیده دسته دیگر است . یعنی انسان مختار است و قدرت اننخاب دارد . خدایی که اورا آفریده این قدرتها حتی قدرت نفی خود را به انسان داده است که این دلالت بر عظمتو صبر خدا دارد .

دنیا محلی برای شکفتن این استعدادها است و اختصاص به سرزمین خاصی نداردچرا که حد و حدود و مرزهای جغرافیایی ، اعتباری و قراردادی هستند .

بعد از مرگ این ها از هم جدا می شوند و سرنوشت دوگانه ای دارند . مرگ درواقع شروع زندگی واقعی است . زندگی ای که نوع  آن بستگی به این دنیا دارد . نیکی به دیگران ، رسیدگی به نیازمندان ، سرکشی به اقوام و وابستگان و . . . در این مسیر معنا پیدا می کند .

تعجب است که برخی این واقعیت را به فراموشی می سپارند یا نفی می کنند . افرادی که می میرند مدارک روشنی بر گذران زندگی است و انکارکنندگان رندگی جاودانه ، در این خصوص بیندیشند .

بعد از مرگ بدن متلاشی می شود و روح به حیات ادامه میدهد . زندگی جاودانه از این لحظه آغاز می شود .

         خواب دلیل روشنی است . در عالم خواب نگرانی ها و خوشحالی ها عمیق تر از بیداری است اما خواب موقتی است . مرگ خواب جاودانه ای است که نگرانی ها و مشکلات جاودانی را بدنبال دارد و پشیمانی هیچ فایده ای ندارد .

نزول قرآن

                             بهروز فرهادیان -                                      bfarhadian37@gmail.com - 1393



نزول قرآن

 

قرآن کتاب جاودانی است که راه صحیح و آرامبخش را به بشر نشان داده و از موضوعاتی سخن گفته که برخی پس از چهارده فرن بر بشر معلوم شده اند . شگفتی این کتاب زمانی آشکار می شود که بدانیم در سرزمینی در اوج جاهلیت و نادانی نازل شد . سرزمینی که در آن دختران را مایه ننگ دانسته  و زنده بگور می کردند .

در این سرزمین علم و دانش ، عدالت ، خداپرستی ، مساوات ، آزادگی و . . .  معنا نداشت و همه چیز در جنگ خلاصه می شد . آنکه در جنگ پیروز می شد صاجب همه چیز بود و شکست خوردن یعنی همه چیز  را از دست دادن . سختی کار و حرف جدید معلوم است به کجا می انجامد . شکستن دندان پیامبر (ص) در چنین جامعه ای معنایی خاص پیدا  می کند .

عطمت و معجزه بودن قرآن با آنهمه معانی گسترده که بخشی از آن بعد از گذشت بیش از چهارده قرن مشخص شد در  این جامعه بی سواد و  بی علم و دانش معلوم می شود . نزول قرآن در این جامعه دلیل ضعف و سستی جامعه بود و به معنی بزرگی جامعه داران نیست . معیار برتری را بخوبی قرآن توصیف کرده که شامل همه مردم جهان می شود .

اگر نزول در جامعه ای با سواد و فرهنگ بود زبان مخالفین باز می شد و  آن را  متاثر از فرهنگ جامعه دانسته و علاوه بر این ، معجزه بودن به چشم نمی خورد و جوامعی با فرهنگ ضعیف هرگز به آن توجه نمی کردند . مثلا همزمان در ایران علم و دانش گسترش یافته بود . نزول قرآن در چنین جامعه ای آن حالت جاودانگی و شکوه را بدنبال نداشت و جهان آنرا معجزه نمی دانستند و قدر آن بخوبی نمی شناختند زیرا در جامعه ای با فرهنگ گسترش می یافت .

درک آگاهانه از قرآن برای هر قومی میسر نبود اما وقتی ایرانیان با آن پیشینه ، قرآن را درک کردند بلافاصله از همه چیز گذشتند و به آن ایمان آوردند . با گذشت قرن ها ، این پایبندی بخوبی روشن است . عمل به دستورات که به دنبال ایمان می آید از ویژگی های ایرانیان است چرا که برخی به زبان اسلام آوردند و آن را کافی دانستند .

با گدشت زمان جنبه های دیگری از جاودانگی و عظمت قرآن و منشاء غیر بشری آن روشن می شود . احساس آرامش و بزرگی حداقل بازتاب خواهد بود .

فروید


                                        بهروز فرهادیان
 - 
                                     bfarhadian37@gmail.com - 1369


فروید

 

یهودی بود و در نتیجه عدم پذیرشش از سوی جامعه و فشارها و ناراحتی هایی که از تمدن آن دوره بر وی وارد شد از جمله عواملی بودند که در شکل گیری افکارش تأثیر عمیقی داشتند .

انجمن سلطنتی بریتانیا در سال 1936 فروید را به عضویت خود در آورد . در آغاز جنگ جهانی دوم بسال 1938 با هجوم آلمان و اتریش موقعیت یهودی ها و از جمله فروید بدتر شد . با هجوم نازی ها به خانه فروید ،  اموالش غارت شد و کتابها و نوشته هایش به آتش کشیده شد . بناچار با تلاش عده ای از پیروان و اطرافیانش به اتفاق چند تن از نزدیکان خود رهسپار لندن شد .

بیماری قلبی که چندین سال گریبانگیرش شده بود شدیدتر شد تا اینکه در23 سپتامر1939 در سن 83 سالگی او را از پای در آورد . اطرافیانش همانگونه که فروید به آنها گفته بود جسدش را در باغهای سبز لندن سوزانده مبدل به خاکسترکردند .

وی کتابها ، مقالات و رساله های زیادی نوشت . از معروفترین آنها میتوان نوشته های زیر را نام برد :

1- تعبیر رؤیا                               1900

2- پیکوپاتولوی زندگی روزانه            1904

3- سه تئوری درباره میل جنسی         1905

4- توتم و تابو                              1913

5- روانشناسی توده و تحلیل من          1921

6- "من" و "او"                            1923

7-آینده یک پندار                          1927

8- موسی و یکتاپرستی                     1937

 

*   *   *

 

شایدکتاب "موسی و یکتاپرستی" که فروید در اواخر عمر انتشار داد حکایتی باشد از ضمیر ناخودآگاه او و نفرتی که نسبت به یهود در دل پرورانده بود . وی درکتاب سراسر فرضیات و احتمالات مرسیات موسی را نه یهودی بلکه فردی مصری میداند که در زمان امپراطوری ایخاتون (امن هتپ چهارم)(1375 تا 1358 قبل از میلاد) از نزدیکان امپراطور بشمار می آمد .

فروید ، موسی را متعلق به یک خانواده اشرافی و ثروتمند و احیاناً جزء خانواده های سلطنتی دانسته که میل بسیار به فرمانروائی و حکومت داشت . ایخاتون دین یکتاپرستی را بشریت در جامعه با شکلی نوین تبلیغ می کرد و در این راه از زور و قدرت و فشار بر مردم نیز استفاده  می کرد . روش و دین ایخاتون مورد قبول مردم قرار گرفت و تنفرشدیدآنان را بدنبال داشت . پس از مرگ ایخاتون ، موسی که از نزدیکان و هواداران ایخاتون و یکی از معتقدین به دین او بود  از طرف مصریان طرد شد .

احتمالاً موسی از زمانی که فروانروای یک ایالت مرزی بوده با قبایل یهودی ساکن در  ایالت تماس بر قرارکرده بود . موسی که با مرگ ایخاتون آرزوهای خود را بر باد رفته می دید قبایل یهودی را بگرد خود جمع کرده و بین سالهای 1358تا1350قبل از میلاد (یعنی پس از مرگ ایخاتون) به طرف سرزمینش کنعان هجرت کرده تا در آنجا آرزوهای خود را جامع عمل بپوشاند . موسی حتی سرسخت تر از ایخاتون به تحمیل دین یکتاپرستی که از ایخاتون گرفته بود همت  گمارد . اما پس از چندی یهودیان علیه موسی شورش کرده و او را بقتل رساندند .

بر اساس فرضیات فوق در کتاب “موسی و یکتاپرستی” ص107 چنین نتیجه می گیرد : «فکرمذهبی که موسی را قهرمان ساخت از خود او نبود . . . بلکه او این فکر را از فرمانروای خود ایخاتون گرفته بودکه این شخصی که اهمیتش بعنوان بنیانگزار مذهب کاملا نشان داده شده از القائاتی که بوسیلة مادرش یا از راه های دیگر ازآسیای نزدیک یا دور شده بود متابعت کرد و به تعبیراریش فروم". . . فرویدکاری کرد نه علیه موسی بلکه علیه یهودیان : او تنها آنها را از قهرمانشان محروم کرد بلکه ادعای اصالت فکر یکتاپرستی (یک خدای) را از آنها باز ستاند»

(رسالت زیگوند فروید_ص 101)

   

فروید در برخورد با بیماران روانی و سعی در برگرداندن سلامتی آنان متوجه شد یک سری از امیال درونی بیمار در جهان خارج بروز نکرده اند و در اثر عدم ارضاء آنان تعادل روانی فرد از بین رفته است . فروید به این باور رسید که روان انسان میدان برخورد دو غریزۀ متفاوت است . هرکدام از این غرایز یک جهت و یک سو در پیش گرفته اند . یک دسته کارشان سازندگی و زندگی بخشی است و دستۀ دیگر در مسیر تخریب و ویرانی و مرگ حرکت می کنند . نتیجۀ این درگیری منجر به شکل گیری شخصیت انسان می شود . فروید غریزه ای که در تلاش برای سازندگی وحیات بخشی و شور و حرارت است یعنی غریزۀ زندگی را "اروس" و غریزۀ مرگ را "تاناتوس" نام نهاد . "اروس" برای تسلط یافتن بر"تاناتوس" از همۀ نیروها استفاده می کند . مهمترین و قوی ترین نیروئی که در صحنة نبرد غریزۀ زندگی (اروس) را حمایت می کند نیروی شهوائی و جنسی (لی بیدو) است . "لی بیدو" می کوشد آنچنان حوزة فعالیت غریزۀ مرگ را محدود کند تا زمینه تسلط "اروس" فراهم آید .

جوشش و کوشش و قدرت و تحرک لی بیدو سبب می گردد انسان پیوسته دست به ارضاء تمایلات و امیال خود بزند . آغاز تولد کودک آغاز این نبرد و تلاش برای برآورده ساختن امیال خاص است . فروید می گوید :

«. . . غرایز جنسی با کودک متولد می شوند و از زمانی که کودک زاده می شود غرایز جنسی نیز با او همراه می باشد. . . »

سیر و حرکت طبیعی "لی بیدو" شامل دو دوره می باشد که عبارتند از : مرحلۀ خود دوستی و مرحلۀ دگر دوستی . در دورۀ "خوددوستی" کودک به علت عدم درک دیگران تنها متوجه خود بوده و از طریق تماس و لمس نقاط مختلف بدن خود سعی در نمودار ساختن "لی بیدو" دارد . "لی بیدو" در این دوره به ترتیب از سه نقطه مشخص دهان ، مخرج و محل طبیعی ارضاء امیال خاص عبور می کند .

در دورۀ "دگردوستی" کودک متوجه وجود دیگران می شود و صحنۀ امیال را از خود به دیگران سوق می دهد . طبیعتاً در این دوره ، اولین فرد مورد توجۀ کودک ، نزدیک ترین فرد به  او یعنی مادر است . اما نباید نادیده گرفت که آن معنا و هدف خاصی که ما از تمایلات جنسی در نظر داریم نزد کودک دیده نمی شود زیرا او اصولاً نسبت به این امور آگاهی ندارد . در این دوره ، کودک با مورد توجه قرار دادن مادر ، از طریقی مثل مکیدن پستان ، میل خود را به مرحلۀ عمل در می آورد . تمام عشق و علاقۀکودک به مادر ، گریه ها ، زاری ها و خواستن ها همه و همه معلول این علت خاص است و گرنه پیوند انسانی و عاطفی در این میان نقشی ندارد . کودک با قرار گرفتن در آغوش مادر و یافتن محیط مورد نظر ، آرام می گیرد .

فروید در این باره می گوید : «بدون هیچ تردید پس از هر عمل روانکاوی ثابت می شود که در ورای علاقه فرزند به والدین یک میل جنسی نیز وجود دارد . البته این حقیقتی است که کودک در این میل جنسی هیچگاه در اندیشه نزدیکی به والد مورد علاقه خود نیست ، اما کودک با معیارهایی که برای لذت بردن از آنها دارد والد مورد علاقه خود را جایگزین آن معیارها می سازد .»

"لی بیدو" گاهی در اثر عواملی از حرکت طبیعی خود باز میماند و قادر به ادامه سیر خود نخواهد بود . عوامل باز دارندۀ "لی بیدو" به دو عامل داخلی و خارجی تقسیم میشود . چنین موقعی "لی بیدو" ، "باز داشت" یا "تثبیت" میشود یا اینکه "پس راند"  و "واپسزده" میشود و یا چون با شکل خاص ، توان میدان یافتن را پیدا نمیکند ، "تصعید" میگردد .

در سه حالت " ذکر شده ، انسان تعادل روانی را از دست میدهد . انسانی از لحاظ روانی متعادل و متعارف است که در درون او "لی بیدو" سیر طبیعی خود را بدون هیچ مانعی طی بکند . لیکن عوامل داخلی و خارجی گوناگون و متنوعی که بر سر راه امیال شهوی و "لی بیدو" قرار میگیرند ، پیرایش انسان متعادل را بسیار مشکل می کنند . به این دلیل اقلیت بسیار کمی از انسانها از لحاظ روانی متعادل هستند .

ساختمان روانی انسان بر سه نیرو استوار است : "من" ، "او" ، "من بر تو" . "من" بیانگر شخصیت اجتماعی فرد است که در مهرورۀ قوانین اجتماعی و آداب ورسوم و فرهنگ محیط عمل کرده و از عمل نمودن خارج این محدوده خودداری میکند و بعبارت دیگر ، "من" ، ضمیرخود آگاه انسان است .

"او" که در مقابل "من" قرار میگیرد ، "ضمیر ناخودآگاه" انسان است . بر خلاف "من" ، سعی در نفی قوانین وآداب و رسوم داشته و ریشه در خواسته هاو امیال غریزی انسان دارد . "او" با پشتوانۀ غریزه ، نیروی قوی و زورمندی را بوجود میآورد بگونه ای که"من" ، تحمل مقاومت در برابر "او" را پیدا نمی کند . در اینجا نیروی سومی به پشتیبانی "من" برخواسته و در مقابل "او"  قرارمی گیرد .

"من برتر" ، از آغاز کودکی شروع به شکل گیری می کند و بیانگر شخصیت اجتماعی بوده که در واقع همان قوا نین و مقررات خانواده و جامعه است . "من برتو" همواره اعمال "من" را زیر نظر دارد تا احیانا" «او»نتواند سلطۀ خود را بر قرار نماید .

امیال غریزی ، بعلت وجود قوانین و آداب و رسوم خاص خانواده و جامعه بتمامی امکان ارضاء شدن را ندارد و بسیاری از آنها توسط "من" و به یاری "من برتر" ، پس رانده میشوند و در ضمیر ناخوداگاه جای می گیرند . فروید در این باره چنین میگوید :

« اجازه دهید که فرض کنیم در این اتاق سخنرانی که همه مجتمعین آن افرادی مؤدب و جویای دانش میباشند و ناتوان از بیان این لطف و همایتشان هستم ، معهذا شخصی وجود داشته باشد که از نظر روانی بیمارگونه بوده و دارای رفتاری ناراحت است و در این سالن با خنده های مکرر و صحبت کردن های بی مورد و با پا کشیدن بر روی زمین توجه مرا از مطالب اصلی و مهمی که به من واگذار شده منحرف ساخته و مانع از ادامه سخن رانی گردد .

من بناچار اعلام میدارم که از ادامه سخن رانی معذور میباشم و آنگاه سه یا چهار تن از مردانی که در این سالن حضور دارند و همگی آنها افرادی قوی هسند با اندک کشمکشی این فرد را از اتاق بیرون می اندازند .

بنابر این ، فرد بیرون رانده شده مردی است که دچار ممنوعیت شده و اجازۀ ورود به اتاق یا سالن کنفرانس را ندارد و من به سخن رانی خود ادامه می دهم . اما به منظور آن که مزاحمت تکرار نگردد و فردی را که اخراج کرده اند دوباره به قصردخول نکند آقایان محترمی که شخص مزاحم را بیرون انداخته صندلی های خود را در پشت در قرار داده و مانع از دخول مجدد وی می گردند یعنی در پس ممنوعیت یک مقاومت نیز قرار داده اند . حال اگر مثال ساده را به عوامل روانی که ذکر آن گذشت تبدیل کنید تصویر کاملی از عمل منوعیت یا واپس زدگی خواهید  داشت .»

امیال واپس زده شده ، دو راه در پیش دارند :

الف : از آنجا که دیگر نمیتوانند با آن چهرۀ خاص وارد حوزۀ خودآگاه شوند ، خود را دگرگون کرده و درچهره ای دیگر و با ماسکی دیگر وارد ضمیر خودآگاه میشوند . این دگرگونی و برترشدن یا "تصعید" بصورتهای هنر ، ادبیات ، ورزش ، بازی ، شوخی و ... تجلی پیدا می کنند .   ناگفته پیداست ، فعالیت های انسان در اشکال هنر ، ادبیات ، نوعدوستی ، گذشت و ایثار ، برادری و ... همه و همه چیزی جز امیال جنسی نیستند که با ماسکهای جدید و چهره ای تازه به میدان پا نهاده اند . بنابراین سراسر فعالیت های انسان چیزی جز ارضاء امیال جنسی در اشکال متفاوت نیست .

هنرمند ، از طریق ارائه آثار هنری سعی در ارضاء تمایلات وازده خود دارد و نیروی حاصل از کام های وازده را از این طریق به مصرف می رساند . کارهای بزرگ هنری چیزی جز محصول ارضاء تمایلات جنسی نیستند .

«بازی» نیز راه دیگری برای ارضاء تمایلات بشمار می رود . میل به تقلب و دزدی و دروغ گوئی که در عالم خارج زمینه کاملی برای بروز پیدا نمی کنند ، در وقت بازی کردن خود را در قالبی منفی بروز می دهند . بهنگام «شوخی» نیز ما امیال و خواسته های درونی خود را که در حالت جدی اجازه بروز نیافته اند ، بیان می کنیم .

«خواب»  هم زمینه و فرصت مناسبی را برای ترکتازی امیال واپس زده فراهم می کند . از آنجا که نیروی مقاوم به هنگام خواب بسیار تحلیل می رود ، امیال مذکور ، با پرده نازکی که بر روی خود می کشند یا بگونه ای با هم جمع می شوند ، به میدان داری می پردازند . امیال واپس زده به وسیله عمل «سمبولیزاسیون» در عالم خواب به مصرف نیروهای خود می پردازند . با شناخت«سمبولها» و تفسیرصحیح آنان ،  می توان ازطریق «رؤیا» به خواسته و میل درونی فرد پی برد . فروید و پیروانش هر کدام از «سمبولها» را بیانگر یک خواست و یک معنای مشخص دانسته و با این روش سعی نموده اند تا از طریق تفسیر رؤیا و خواب بیماران به امیال سرکوفته بیمار پی برده و به مداوای بیمار بپردازند .

ب : امیال وا پس زده شده از طریق «تصعید» ، ارضاء نمی شوند و در ضمیر ناخودآگاه باقی می مانند . در اینحال نیروی حاصل از تراکم و انباشته شدن امیال ، سبب فشار زیاد بر روان انسان شده و او را مبتلا به انواع اختلالات روانی و در مرحله شدیدتر مبتلا به بیماری های روانی و روحی می گرداند . «هیستری» و «فوبی» از جمله اختلالات روانی و «مالیخولیا» ، «پارا نویا» و «شیزوفرنی» از دسته بیمارهای روانی هستند که از این راه بروز کرده اند .

مذهب زائیده همان امیال جنسی واپس زده هستند که در شکل اختلالات روانی بروز می کنند . فروید چنین می نویسد : «...مذهب اختلال روانی بشریت است و نشان می دهد که قدرت موحش آن ، همانند عارضه اختلال روانی بیماران است ...» .

اگر جوامع گذشته را مورد بررسی قراردهیم ، پی خواهیم برد که قوانین وآداب ورسوم با بازگشت به جوامع دور تر ، کمتر می شوند تا جائی که در جوامع ابتدایی قوانین و آداب و رسوم بسیار اندک بچشم می خورد . انسان های اولیه به علت عدم قوانین مختلف و آداب و رسوم گوناگون ، براحتی امیال غریزی خود را ارضاء می کردند و نتیجتا" امیال واپس زده نمی شوند و  اختلالات و بیماری های روانی بوجود نمیآمد .

امروزه انسان در پرورشگاه ها و کودک سراها ، خانواده ، محل کار ، مدرسه ، بازار ، سینما ، ورزشگاه و ... محبوس قوانین و آداب و رسوم متنوع و دست و پا گیر بسیار زیادی گردیده که این امر باعث شده به همین میزان امیال بیشتری واپس زده شود و اختلالات و بیماری های روانی بسیاری بوجود آید . لذا نابسامانی های روانی در انسان های ابتدایی بسیار کمتر از انسان های جوامع فعلی بوده است .

برای درک بهتر از چگونگی پیدایش مذهب که بعقیده فروید ، اختلال روانی بشمار می رود ، باید به دوران کودکی - دوران پیدایش تمام نابسامانی های روانی - مراجعه کرد . اشاره شد بر این که کودک (پسردر آغاز ، نیروی جنسی خود را متوجه مادر میسازد . پسر در تلاش برای ارضاء امیال خود به سوی مادر متوجه می گردد . مادر در اغلب موارد اجازه بروز امیال را به او نمی دهد . پدر نیز مانعی استوار بشمار میآید . او مرتبا" مادر را از وی دور می کند . پسر کینه و نفرت پدر را در دل می پروراند ولی از سوی دیگر ، قدرت و مقام پدر ، مورد توجه او قرار می گیرد زیرا به علت ناتوانی و ضعف ، احتیاج به نیروی قوی و قدرتمندی دارد که پشتوانه اش باشد و در مشکلات او را یاری دهد .

احساسات دوگانه و متضادی که در پسر بوجود می آید ، باعث پیدایش «عقده ادیپ» می گردد . در دختر نیز همین عقده پیدا میشود ؛ منتهی ، دختر متوجه پسر پدر میگردد و مادر را به عنوان سدی در مسیر میبیند و لذا کینه مادر را به دل گرفته ، به پدر عشق می ورزد . احساسات دوگانه نیز در دختر عقده ای همانند«عقده ادیپ»بوجود می آورند که در دختر به «عقده الکترا» نامیده شده است . پیروزی نیروی کینه و نفرت بر نیروی عشق و محبت باعث می گردد تا فرد  دست به کشتن پدر یا مادر خود بزند .

فروید بر خلاف دیگران ، معتقد است میل به نزدیکی با محارم ، از اصلی ترین امیال غریزی انسان است : «...تجارب مذکور ، عدم امکان وجود یک نفرت فطری را نسبت بزنای با محارم ثابت میکند . تجارب مذکور برعکس نشان میدهد که نخستین میل جنسی انسان بالغ ،  همیشه در جهت زنای با محارم است و این امیال سرکوب شده ، در اختلالات روانی که بعدا" بروز میکند ، بعنوان علل اصلی ، نقشی بس مهم دارند . بنابراین ، دریافتی که وجود یک نفرت غریزی را  

فروید با بینشی خاص معتقد است در گذشته ای بسیار دور ، پدر بواسطه نفوذ و قدرت خود ، زنان و دختران قبیله ای را ازآن خود میدانست و اجازه هیچ گونه تصرفی به پسران نمی داد. هرگاه یکی از پسران میخواست به زنی از زنان قبیله ای دست بیندازد ، پدر با کشتن یا خارج کردن او از قبیله ، مانع وی میشد .  پسران پس ازمدتی با هم متحد شده ، اراده کردند تا پدر را به قتل برسانند و خود بر زنان قبیله سلطه یابند . گر چه بدلیل اینکه پدر مانعی در مقابل خواست آنان محسوب می شد و کینه و نفرت او را بدل داشتند . اما قدرت و مقام پدر ، عشق و محبت را در آنان زنده می کرد . این دوگانگی  احساسات (عقده ادیپ) ، دیری نپائید که با پیروزی نیروی کین و نفرت در زمانی کوتاه ، به پایان رسید . پسران ، پدر را کشته و او را خوردند تا از طریق خوردن گوشت و خون او ، نیرو و قدرتش را تصاحب کنند .

پسران  ، بعد از کشتن پدر ، دو راه در پیش داشتند ، یا اینکه آنقدر با هم بجنگند و مبارزه کنند تا یکی از آنها بر زنان سلطه کامل یابد . در اینصورت بیم آن می رفت که مردان از بین بروند و اجتماع به نابودی کشیده شود یا در کنار هم زندگی کنند و بر این خواست ، چیره شوند  که این امر قوانین و مقرراتی را طلب می کرد تا در آینده نیز از بروز عمل مشابه جلوگیری شود . زیرا سلطه بر زنان ، بسته به وجود همان قوانین و مواردی بود که پدر رعایت می کرد و  سبب محرو میت پسران می گردید لذا پسران بعد از کشتن پدر ، دچار پشیمانی و ندامت شدند ، چون از کشتن پدر خود هیچ سودی عایدشان نشد .

«به این دلیل  اگر برادران می خواستند که با هم زندگی کنند ، جز یک راه در پیش نداشتند و آن- شاید بعد از پشت سر گذاشتن اختلافات شدید - برقرار کردن منع زنای با محارم بوده است که از این طریق همگی از تصاحب زنانی که چشم طمع بر آنان داشته اند ، صرف نظر

کرده اند ، در حالی که اساسا" بخاطر این تصاحب ، آنها پدر را به قتل رسانده بودند ، باین ترتیب

برادران ، نظام و سازمانی را که به آنها نیرو بخشیده بود ، از نابودی نجات دادند ...»

اساس اجتماع جدید که از احساس گناه در پسران قبیله شکل گرفته بود ، بر دو قانون استوار بود : الف- منع زنای با محارم ، ب- حفظ حرمت و قداست بخشیدن به «توتم» بعنوان جانشین پدر . پسران ، با قرار دادن «توتم» بجای پدر ، آن رفتار مهر آمیز و محبت آلودی که می بایست در حق پدر روا میداشتند ،نسبت به «توتم» اظهار می کردند و از این طریق به نفی عمل گذشته خود می پرداختند . از طرف دیگر «توتم» نیز نقش پدر را بجای می آورد . یعنی پشتوانه پسران بوده واز آنها حمایت و پشتیبانی می کرد.

«توتم چیست ؟ به طور کلی ، توتم یک حیوان مأکول و بی آزار ، یا جانوری خطرناک و مخوف است که با مجموع افراد گروه ، رابطه مخصوص دارد و بندرت نیز یک رستنی یا یکی از نیروهای طبیعت (باران ، آب) توتم قرار می گیرد . «توتم» در درجه اول ، نیای گروه است و در درجه ثانوی ، یک روح نگهبان و نیکوکار است که بوسیله «ندای غیبی» پیام میفرستد و در حالی که برای دیگران خطر ناک است ، فرزندان خود را باز می شناسد و به آنها گزندی نمی رساند . کسانی که دارای توتم مشترکند ، ملزم بر رعایت تکلیف مقدسی هستند که سرپیچی ازآن ، بخودی خود کیفری را موجب می شود ، آنها باید از کشتن (یا صدمه رساندن ) به خویش و از خوردن گوشت آن ، یا هر نوع استفاده دیگر ، خوداری کنند .»

با گذشت زمان ، مقام پدر بالاتر رفته و کم کم به شکل خالق جهان و «خدا» در آمده است . بنابراین ، در طی ادوار طولانی گذشته ، «توتم» بجای «پدر» و «خدا» بجای «توتم» نشسته است .

گرچه هیچ کس به تنهایی حق کشتن یا اذیت و آزار حیوان توتمی را نداشت ولی بعدها در طی جشن مفصلی ، همگی خود را در قتل پدر شریک می دانستند ، حیوان توتم را کشته و از گوشت آن می خورند- بهمان گونه که با پدر رفتار کرده بودند- خود جشن توتمی بیانگر روح دشمنی و عداوت پسران نسبت به پدر بوده و در طی جشن ، دوباره ظهور می کرده است.

در دوره های بعد ، قربانی های انسانی ، جای قربانی های حیوانی را گرفته اند . انسانی که برگزیده می شد نقش خدا را ایفا می کرد و پس از آن ، طی مراسمی به قتل می رسید و افراد به خوردن گوشت و خون او می پرداختند .

شیوه دیگری که در تاریخ مشاهده شده و باعث تسکین و آرامش روحی پسران گردید عبارت است از روشی که اولین بار توسط مسیح به کار برده شد . فروید معتقد است مسیح با قبول همه گناه برادران در قتل پدر ، خود را فدای آنان کرد تا گناهانشان بخشوده شود .

«در اسطوره مسیحی ،گناه نخستین به طور قطع و یقین از تجاوزی نسبت به خدا پدر ناشی می شود ، بنابراین از آنجا که مسیح با فدا کردن خویش ، انسان ها را از یوغ گناه نخستین نجات بخشیده است ، ما حق داریم نتیجه بگیریم که گناه مورد بحث ، عبارت از قتل بوده است ...

به این ترتیب است که در آئین مسیحی ، بشریت صادقانه به گناه خود و ارتکاب جنایت نخستین اعتراف می کند ، زیرا موثرترین کفاره را تنها فدا ساختن یکی از پسران می شناسد . صلح با پدر ، صلحی بسیار استوار است زیرا همزمان با این «فدا کردن» از زن نیز که سبب اصلی عصیان علیه پدر بوده است اعلام چشم پوشی می شود .»

برگزاری جشنی که در طی آن مسیحیان ، نان و شراب مقدس را می خوردند و می آشامیدند ، جیزی جز همان ضیافت توتمی در شکل گیری نیست .

دو منع تابوئی که با آغاز مرحله توتمیسم به وجود آمد و به آنها اشاره شد ، اساس و مبنای مذهب را تشکیل میدهند . خود این دو منع تابوئی ، ریشه در «عقده ادیپ» دارند . لذا مذهب ، چیزی جز یک مرض روانی و نتیجه تراکم و انباشته شدن امیال واپس زده نیست .

حال اگر به درون دوران کودکی فرد نظر بیندازیم ، می بینیم کودک به علت ضعف و ناتوانی در برابر مشکلات و مسائل پیچیده ای که خود به تنهایی قادر به حل و رفع آنان نیست ، نیازمندی فردی برتر و قدرتمند تر است .کودک ، فرد برتر را پدر می یابد و با اتکا به او سعی در رفع مشکلات می نماید . پس از دوران بلوغ و رها شدن از زیر سلطه پدر ، فرد در برخورد با مشکلات و خطرات طبیعی باز هم در می یابد نیازمند نیروی قدرتمند است تا متکی به او باشد و اطمینان خاطر پیدا کند .

«...آنگاه است که فرد دست به آفرینش خدا یا خدایانی میزند . خدایانی می آفریند و به عوامل طبیعی که خدایان می پندارشان خصوصیات و صفات پدر را هم چون جامه ای میپوشاند...»

کودک بر اساس اصل «دوگانگی عواطف» در خانواده ، پدر را می یابد و در اجتماع «خدا» را بجای پدر می نشاند . بر این مبنا  اندیشه «خدا» و «خداگرایی» هم ریشه در «عقده ادیپ» دارد و بیانگر اختلال روانی در انسان است . انسان ، پس از عبور از دوره چند خدایی و پرستش خدایان ، روی به یک خدای واحد آورد . اما چه عاملی سبب شده که انسان ها به خدای واحد روی آورده اند ؟ سؤالی است که خود فروید اقرار میکند که جواب قطعی و قانع کننده ای به دست نیاورده است .

مذهب و خدا با این مبنا ، چه نقشی در زندگی انسان داشته اند و آیا در آینده باقی خواهند ماند؟ فروید معتقد است ، تنها نقش اندک مثبت مذهب ، در واپس زدن امیال سرکش بود . تمایلات ضد اجتماعی بوسیله مذهب برگشت داده می شود و اجازه ورود به ضمیر خودآگاه را نمی یابد . ولی اعتراضات و مخالفت های مردم در جوامع گذشته و حال و سوء استفاده هایی که قدرتمندان و زورمداران از آن به عمل آورده اند و عدم گسترش مذهب در بین تمام مردم ، دلیل ضعف و ناتوانی در ارائه راهی صحیح و سعادت آمیز برای بشر است . مذهب ، چون اختلال روانی محسوب می شد پس از رفع این اختلال ، از بین رفته و بشر از شر آن رهایی خواهد یافت .

فروید سه سیستم ادراکی برای بشر در طول تاریخ قائل است :

1-    سیستم ادراکی «جان پنداری» یا «آنی میسم»

2-    سیستم ادراکی مذهبی

3-    سیستم ادراکی علمی

در سیستم ادراکی «آنی میسم» بشر برای همه پدیده ها قائل به روح میشد برای خودش قدرت مطلقی قائل می شد که می توانست به وسیله سحر و جادو  بر ارواح سلطه یابد و آنها را زیر نفوذ در آورد .

در سیستم ادراکی مذهبی ، به واسطه رشد فزونتر ، بشر مانند گذشته قدرت مطلق را از آن خود نمی داند بلکه خدایان را برتر از خود پنداشته در عین حال به طور کامل قدرت را از دست نمی داد . او می توانست با قربانی کردن و انجام مراسم گوناگون مذهبی و نذورات توجه خدایان را جلب کرده و آنها را حامی خود قرار دهد .

سیستم ادراکی علمی ، انسان قدرت مختصری را که در سیستم قبلی داشت ، از دست می دهد . او به ناتوانی خود پی برده و از طریق استدلال و تجربه و بررسی های علمی ، به دنبال واقعیت های ناشناخته می رود . ما اکنون در دوره ای به سر می بریم که بشر درک علمی را آغاز کرده به بررسی می پردازد . بشر مثل گذشته خود را صاحب قدرت نمی داند او می خواهد به راز پدیده ها و ماهیتشان دست یابد اما چون علم به مرحله اوج تکامل خود نرسیده ، هنوز هم به علت دست نیافتن به رموز و اسرار هستی از طریق علم تجربی ، بشر به اوهامات و خرافات مذهب پناه می برد تا تفسیری برای پدیده مورد نظر بیابد .

ساخت وسایل مورد نظر و پیچیده تر و مجهزتر ، باز شدن اسرار و رازهای طبیعت را یکی پس از دیگری به دنبال دارد . با حل تدریجی رموز طبیعت و شناخت رابطه بین پدیده ها و چگونگی وابستگی شان به یکدیگر ، راز خدا رو به تحلیل می رود . بشر برای تفسیر و تبیین پدیده ها روی از خدا بر می گرداند و متوسل به علم میشود . از سوی دیگر ، با وقوع حوادث تلخ طبیعی مانند زلزله ، سیل ، طوفان های شدید و آتش فشان ها که مرگ و میرها و جدایی و بی خانمانی و آوارگی را به ارمغان می آورند ، این سؤال در ذهن انسان پیدا می شود که اگر خدا قادر و توانا و موجودی مهربان است چرا مانع وقوع این حوادث سراسر شر نمی شود؟

انگیزه های توانمند فوق به همراه دیگر انگیزه ها ، رشته اتصال بین خدا و انسان را پاره میکند . انسان پی به توهمی بودن و خیالی بودن خدایان می برد . به نقطه اوج فکری می رسد و از این پس ، توسل به شیوه های علمی و دقیق و فنی و پشت پا زدن به اندیشه های خیالی و توهمی مذهبی ، به سعادت واقعی و شایسته خود ، لبخند می زند .

با پیشرفت علم ، بشر روش تربیتی صحیح را باز می یابد . در دوره معینی از تاریخ آینده ،بشر با توسل به شیوه های تربیتی غیر مذهبی ، به تربیت کودکان می پردازد . از آن پس «لی بیدو» مسیر طبیعی خود را پی میگیرد و مثل گذشته پدر و مادر و مدرسه و جامعه به وسیله خرافات مذهبی ، جلو حرکت «لی بیدو» را نمی گیرند . سیر طبیعی «لی بیدو» سبب خواهد شد امیال جنسی واپس زده نشوند . وقتی چنین حالتی به وجود آمد ، اختلالات و بیماریهای روانی از انسان رخت بر خواهند بست و بشر از دست آنها نجات خواهد یافت . مذهب هم که چیزی جز یک اختلال روانی نیست ، سرنوشتی غیر از این نخواهد داشت .

در این دوره ، بشر نیرو های عظیم خود را متوجه خدا نمی سازد ، او به کسی جز خود متکی نیست . به نیروها و منابع سرشار درونی خود اتکا میکند و این آغاز پیشرفت و ترقی و سعادت اوست . مذهب که نیروی قوی در مقابل حرکت «لی بیدو» بود و به وسیله مجموعی از خرافات و افسانه ها اجازه رشد طبیعی به کودک نمی داد ، دور ریخته می شود . این یک اصل اساسی است و پیشرفت و ترقی و سعادت بشر بدون طرد مذهب جامه عمل به خود نخواهد پوشید . برای بشر چه سودی خواهد داشت که در آسمان دارای املاک و قصرها وکاخ های زیاد باشد؟ بشر چشم از زندگی در آسمان خواهد بست و به زندگی زمینی چیشم می ورزد آنگاه به تلاش برای رفع مشکلات و نابسامانی ها میپردازد . تمدنی را که باعث پیدایش نابسامانی های روانی گردیده ، به وسیله پیشگامان و پیشتازان و افراد خبره ، اصلاح خواهد کرد .

فشارهای ناشی از بیماری های روانی و دیگر ظلم ها را از دوش خود و همنوعانش بر خواهد داشت و آنگاه :

«...دیگر فشار تمدن را بدان گونه که بود بر شانه های خود احساس نمی نماید و آنگاه است که او با فراغت بال و آسوده خیالی میتواند چنین بگوید:

ما آسمان را به فرشتگان و گنجشک ها وا میگذاریم.»

با این احوال ، فروید نسبت به پیدایش چنین تمدنی -که آنرا تمدنی ایده آل میداند- حتی در آینده ای بسیار دور هم خوش بین نیست .

بشر ، همانند کودکی است که در دوران کودکی برای حل مشکلات ، نیاز به پدر را احساس می کند ولی در بلوغ به پدر پشت کرده و مستقل می شود . بشریت دوران کودکی را گذرانده و از مذهب و خدا که در دوران کودکی به دردش می خوردند ، دور شده و پا به دوران پس از بلوغ نهاده است . نمی توان کودک را برای همیشه در دوران کودکی نگه داشت . حرکت جبری و طبیعی ،کودک را به سن بلوغ خواهد رساند . بشریت را نیز نمی توان همیشه در دوران کودکی و خام اندیشی و خرافه پرستی نگه داشت .

حرکت جبری ، او را به دورانی پیش خواهد برد که به طور کامل به خدا و مذهب پشت کرده و با اتکاء به نیروهای درونی و شگفت خویش رشدی سریع و ترقی عظیم خواهد داشت  .

فروید معتقد است در جامعه ایده آل که با آن فاصله بسیار زیادی داریم ، انسانها به وسیله «تصعید» امیال جنسی خود را در مسیر خلاقیت و ابتکار و اختراع به کار می اندازند . ولی چون نمی توان همه امیال را «تصعید» نمود ، امیال جنسی در هر دوره به صورت طبیعی ارضاء خواهند شد زیرا هیچ مانع ای در جامعه در مقابل آنها قرار نمی گیرد . در جامعه آینده و تمدنی ایده آل ، انسان ها با هم برابر خواهند بود و در کنار هم زندگی را ادامه خواهند داد .

فروید حتی ادعا می کند با مذهبیون اشتراک هدف دارد زیرا هر دو در رسیدن به جامعه ای دور از نابسامانی ها و ظلم وستم ، کوشش می کنند ولی از دو راه مختلف . فروید سپس مذهبی ها را به عجله و شتاب متهم کرده و این عجله و شتاب را باعث گمراهی آنان و چشم دوختن به آسمان و تاریکی های مذهب دانسته است .

جامعه و آینده ای که فروید به بشریت نوید می دهد ، بر خلاف ادعای او و پیروانش ، جامعه ای است بدور از هرگونه روابط انسانی و اخلاقی . جامعه ای که درآن بشر در ارضاء امیال جنسی ، آزاد است . منتهی بخشی از این امیال بوسیله «تصعید» در مسیر اهداف عالی و انسانی خلاقیت ، ابتکار ، اختراع و اکتشاف قرار می گیرند اما این چیزی جز یک دلخوشی و فرورفتن در اوهامات و پندارها نیست یعنی همان چیزی که فروید از آن می گریزد زیرا هیچ پشتوانه ای برای انجام این عمل وجود ندارد . میل به ارضاء گرایش های شهوانی در انسان بسیار قوی تر از میل به «تصعید» است . فروید ، با حذف «خدا» و «مذهب» در نظریه خود که پشتوانه های اساسی و محکم و اساس کنترل نیرو های غریزی هستند ، بزگترین زمینه را برای تاخت و تاز امیال جنسی فراهم می آورند و- شاید- نادانسته بزرگ ترین خیانت را در حق بشریت روا میدارد.

میل جنسی در انسان ، سیری ناپزیر است و در جامعه ای که فروید نوید میدهد ،حتی اگر خودش هم نخواهد ، سلطه ازآن نیروهای جنسی است . به همان سان که در قبیله ابتدایی بعلت عدم وجود نیروهای باز دارنده وکنترل کننده ، سلطه ازآن امیال خاص بود و همین امر به تعبیر او سبب به قتل رسیدن پدر گردید ، نیروی غریزی میل به زنا با محارم و آدم کشی و خون خواری در جامعه ایده آل فروید ، دوباره رشد میکند و به ترک تازی می سازد . با این وضعیت چگونه امیال در مسیر «تصعید» قرار خواهند گرفت و بشر را به سوی اختراعات و اکتشافات و صلح و آرامش خواهند بود ؟

فروید با قرار دادن مذهب در محدوده اختلالات روانی ، اساس نیکی ها و معیارها و ارزشهای اخلاقی انسانی ، برادری ، ایثار ، مهربانی ، فداکاری ، صلح وعدالت خواهی ، آزادی طلبی و ... را ویران می کند. ارزش های انسانی چیزی جز اختلال روانی محسوب نمی گردد که با رشد بشریت محو و نابود خواهد شد .

جامعه ایده آلی که فروید نوید می دهد خالی از هرگونه ارزشهای انسانی است و انباشته از امیال جنسی و شهوانی . در عین حال جای تعجب است که فروید چگونه به خود اجازه میدهد ، خود را با مذهبیون در «هدف» مشترک بداند ؟

فروید با تکیه بر یک سری فرضیات و تخیلات و متکی شدن به نتایج بعضی از آزمایشهای بدست آمده از بیماران روانی ، می خواهد طرحی را برای سعادت بشر ارائه دهد اما فرضیات و تخیلات و نتایج حاصل از آزمایشات چندین بیمار روانی ، هرگونه سعادت انسان های سالم در طول تاریخ را تامین نخواهد کرد .

 

 

 

 مآخذ ومنابع مهم                               

1-آریان پور ، امیر حسین : فرویدیسم - شرکتهای کتاب های جیبی -چاپ دوم - تهران 1357

2-رضی ، هاشم : فروید و اصول روانکاوی - انتشارات کاوه

3-فروید ، اریش : رسالت زیگموند فروید  ترجمه : فرید جواهر کلام- شرکتهای کتاب های جیبی - چاپ دوم - تهران1354

4-فروید ، زیگمند : آینده یک پندار - ترجمه ، مقدمه و تهشیه : هاشم رضی- انتشارات آسیا -چاپ دوم- شهریور 1357

5- فروید ، زیگمند : توتم و تابو  ترجمه : دکتر محمد علی خنجی  ناشر : کتابخانه طهوری -چاپ دوم-1351

ماده 88 و آموزش و پرورش

           بهروز فرهادیان -                                      bfarhadian37@gmail.com - 1382                                                                            

                                                      ماده 88 و آموزش و پرورش

 

          مجلس شورای اسلامی لایحة شماره 35918-5/8/80 دولت را در خصوص تنظیم بخشی از   مقررات مالی دولت در جلسه چهارشنبه 26/10/80 با چهار سال اجرای آزمایشی تصویب و طی نامه 1861.ق مورخه 14/12/81 برای اجرا به دولت ارسال کرد .

          به استناد این ماده وزارتخانه ها ، مؤسسات و شرکت های دولتی که عهده دار ارائه خدمات  اجتماعی ، فرهنگی و . . . می باشند ، موظف خواهند بود با سه روش خرید خدمات از بخش غیر دولتی ، مشارکت با بخش غیر دولتی و واگذاری مدیریت به بخش دولتی ، خدمات خود را واگذار نمایند . از جمله اهداف این ماده را «منطقی نمودن حجم و اندازه دولت» ، «کاهش تدریجی اعتبارات هزینه ای» ، «بهبود ارایه خدمات به مردم و جلب مشارکت بخش غیر دولتی» و «توسعه اشتغال» دانسته اند .

          اینکه مراکز مذکور کی و چگونه این ماده را به اجرا خواهند گذاشت و آیا این ماده دسترسی به اهداف تعیین شده را ممکن می سازد ، در قلمرو این مقال نمی گنجد . آنچه مورد نظر است توجه به   جایگاه آموزش و پرورش و عواقب اجرا ماده 88 در این وزارتخانه است .

          نقش برجسته و جایگاه کلیدی آموزش و پرورش در رشد و توسعه فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی جامعه و مسئولیتی که در تأمین اهداف تربیتی و آموزشی کشور دارد ، ایجاب می کند تصمیم گیری در این خصوص با تأمل ، دوراندیشی و باریک بینی باشد . خسارات و لطمات فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعی ناشی از تصمیم گیری نابجا و غیر اصولی و نسنجیده در آموزش و پرورش با هیچیک از لطمات مشابه در مراکز و سازمان های دیگر قابل قیاس نیست .

          پرورش نسلی سالم و متعادل و پویا در گرو آموزش و پرورش واقع گرا ، متعادل و پویا است . بخش عمده ای از بی هویتی نسلی و عدم خودباوری به فرهنگ ملی و آرمان های دینی و گسترش نابهنجاری ها  به ویژه در بین نسل جوان را باید در طراحی ها و برنامه ریزی های کلان دست اندرکاران طراز اول دولتی دانست . همچنانکه نقش این طیف از دست اندرکاران در خودباوری و جوشش و تعهد اجتماعی و حساسیت نسبت به خدمت به جامعه را منکر نمی توان شد .

          اما تجربة دو دهة اخیر نشان داده برخی مسئولین طراح و برنامه ریز مملکت هنوز از جایگاه آموزش و پرورش غفلت دارند و بدتر از این ، افرادی هستند که آموزش و پرورش را نهادی «مصرفی» دانسته و از  این دریچه به مشکلات آموزش و پرورش می نگرند . بیشترین صدمات را این طیف از مسئولین به معلم ، دانش آموز و جامعه وارد کرده اند .

          رگه های این نوع تفکر را می توان در مادة 88 مشاهده کرد . قرار دادن فعالیت های آموزش و پرورش در کنار فعالیت هایی مانند «مراکز تولید و تکثیر آبزیان» ، «نگهداری و مرمت راه های روستایی» ، «اداره اقامتگاه ها» و «مهمانسراها و اماکن تفریحی و درمانی و واکسیناسیون دام» سؤال برانگیز و نگران کننده است . البته می توان بخشی از خدمات در آموزش و پرورش مانند امور رانندگی و خودروها ، مراکز درمانی و ورزشی را با شرایطی به بخش خصوصی واگذار کرد اما این امر توجیهی برای واگذاری مدیریت مدارس به بخش خصوصی نخواهد بود .            

          دولت ها برای رسیدن به اهداف آموزشی و تربیتی ، برنامه ریزی بلند مدت خود را بر روی نسل کودک و نوجوان و جوان ، یعنی نسلی که در اختیار آموزش و پرورش قرار دارد ، متمرکز می کنند . شالوده  و بنیان شخصیت افراد در این دوره شکل می گیرد و قابل انعطاف است . رها کردن این دوره حساس و سپردن آن به بخشی از جامعه که عملاً می تواند در اهداف آموزشی و پرورشی تغییراتی در جهت کسب منافع شخصی یا سستی و تغافل در پیمودن مسیر تعیین شده به وجود آورد ، امری نامعقول ، نقض غرض   و گریز از زیر بار مسئولیت می باشد .

استیضاح وزیر

باسمه تعالی

                                                                         بهروز فرهادیان - 10-11-1379


در خبرها آمده بود که 76 نفر از نمایندگان مجلس طرح استیضاح وزیر آموزش و پرورش را به دلائلی از جمله فراهم نکردن امکانات برای پیشبرد آموزش کشور ، تغییرات پیاپی نظام آموزش متوسطه ، عملی نشدن اصل سی ام قانون اساسی و عدم ارتقای کیفیت آموزشی متناسب با وضعیت جهانی به هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی تقدیم کردند .

در اینکه استیضاح از حقوق مسلم نمایندگان محترم مجلس است و اینکه وزراء باید در برابر نمایندگان مردم پاسخگو باشند ، بحثی نیست ولی این نکته نباید مورد اغماض قرار گیرد که انتظار می رود دلائل  استیضاح ارتباط روشنی با عملکرد وزیر مربوطه داشته باشد .

سالها است که معلمین ، متخصصین و صاحب نظران ، معضلات آموزش و پرورش را بررسی می کنند . اما مسئولین تصمیم گیرنده به هر دلیلی کمتر توانسته اند در عمل ، راه حل های اساسی را برای رفع این معضلات به کار بندند . 

با رجوع به سوابق روشن می شود حتی نمایندگان محترم مجلس نیز نتوانسته اند با نگرشی عمیق و ریشه ای به بررسی مسائل و معضلات آموزش و پرورش و عواقب ناشی از آن بپردازند . فراهم کردن امکانات برای پیشبرد آموزش کشور و ارتقاء آموزش متناسب با وضعیت جهانی ، نیازمند اعتبار و بودجه ای متناسب با نیازها است . اگر آموزش در سطح جهانی از چنان درجه ای برخوردار است که امید وصال به آن آرزوست ، باید دید که دیگران با کدام ابزار و شیوه ای به چنان درجه ای از آموزش رسیده اند .

 بهره گیری از نیروهای کارآمد و آموزش دیده برای تربیت و رشد استعدادهای دانش آموزان ،          فراهم کردن فضای مناسب با امکانات آزمایشگاهی و رسیدگی به نیازهای مادی و معنوی معلمین از جمله عوامل  مهم ارتقاء آموزش در سطح جهانی است . آیا برای رسیدن به چنان سطحی از آموزش ، امکانات مورد نیاز در اختیار مسئولین کلیدی آموزش و پرورش قرار گرفته است ؟

دریغا که در دو دهة گذشته برخی مسئولین ، معلمین را طبقه و قشری مصرف کننده می دانستند و با چنین دیدگاهی در مورد مسائل آموزش و پرورش تصمیم گیری می کردند . دلیل هر چه بود ، هیچ گاه نقش    « معلم » به عنوان یکی از اساسی ترین محورهای توسعة جامعه ، مورد توجه قرار نگرفت . نقش معلم در آموزش و تربیت نیروی متخصص ، نوآوری ، سلامت و تعادل روحی جامعه به فراموشی سپرده و به عنوان موجودی مصرف کننده و غیر مولد شناخته شد و به همین دلیل ابزار و امکانات لازم در اختیار او قرار نگرفت .

دید اقتصادی و سودآوری ، کار را بدانجا کشاند که آموزش و پرورش در ردة کارخانه ها و مراکز تولیدی قرار گرفت و همانگونه که این مراکز موظف به «خودکفائی » و «خود گردانی» شدند ، آموزش و پرورش را نیز موظف به خودگردانی کردند ! این نگرش مصیبت زا ، اندیشه سوز و ویرانگر برای حل  معضلات هم ، راه حل های هم جنس خود را می طلبید .  

مدارس غیر انتفاعی تأسیس شد تا اندکی از این خودکفائی تأمین شود! مراکز تربیت معلم و دانشسراها به دلیل عدم سود دهی وهزینه بری به تعطیلی کشیده شده یا به شدت کاهش یافتند تا از مراکز دانشگاهی  ، نیروهای مورد نیاز آموزش و پروش به «رایگان و بدون صرف هزینه » انتخاب شوند . اما کسی نیندیشید که در مراکز تربیت معلم ، روش های مختلف تدریس ، مهارت های تدریس ، روانشناسی نوجوان و جوان و دیگر دروس تخصصی آموزش داده می شد و دانشجویان در طول مدت تحصیل مورد ارزیابی های مختلف قرار       می گرفتند و پس از عبور از کانال های متعدد ، مفتخر به کسب عنوان «معلم» می شدند .

چنین شد که افراد بدون توجه به رغبت و انگیزه و توانائی های تدریس و قدرت بیان ، تنها به دلیل داشتن مدرک کاردانی یا بالاتر به آزمون استخدامی فرا خوانده می شدند و از بین آنها عده ای به استخدام در   می آمدند . اما مشکلات تدریس ، عدم توانائی در برقراری ارتباط صحیح با دانش آموزان ، تحقیر مسئولیت معلمی در کلاس درس و . . . از عوارض بذرهائی است که طراحان « آموزش و پرورش خودکفا » پاشیده  بودند .

فضاهای آموزشی ما به کدامیک از استانداردهای آموزشی نزدیک است که به دنبال درجة جهانی   هستیم ؟ آیا با مدارس فرسوده و قدیمی که فضای کلاس را برای دانش آموزان به سختی تحمل پذیر می کنند  و عموماً بیش از چهل نفر را در خود جای داده اند ، ارتقاء سطح آموزشی متناسب با وضعیت جهانی        امکان پذیر است ؟ در چه زمانی آموزش و پرورش نزد طراحان سیاست های مالی و بودجه جایگاه شایسته ای یافته بود که وزیر یا معلمین نتوانستند آموزش کشور را به استانداردهای جهانی نزدیک کنند ؟ آیا جایگاه فعلی ، جایگاه شایستة معلم است ؟ منطق و تجربه حکم می کند از معلمی که به شغل های دیگر رو نهاده است     نمی توان توقعی در حد استانداردهای جهانی داشت  .                

یکی از کارهای ارزشمندی که جناب آقای مظفر انجام داد ، تغییر نظام آموزش متوسطه از نظام ترمی  به نظام سالی واحدی بود . بی نظمی در تشکیل کلاسها ، تعطیلی زیاد ، عدم ارتباط منطقی دروس با یکدیگر ، حجیم بودن کتابها و فرصت کم برای تدریس و آزمون ، قادر نبودن به نظارت بر رفتار دانش آموزان و در نتیجه بی ثمر ماندن فعالیتهای پرورشی به دلیل خروج دانش آموزان در ساعات مختلف از آموزشگاه ( دانش آموز مهمان ، پنجرة باز ! و . . .) و مهمتر از همه ناسازگاری با فرهنگ جامعه از جمله معضلات نظام ترمی بوده  است . در تصویب و اجراء نظام ترمی ، نشانه هائی از ساده اندیشی ، مقهور شدن در برابر فرهنگ مغرب زمین و کشورهای صنعتی و بی توجهی به واقعیت های جامعه وجود دارد که در این مقال فرصت پرداختن به آن نیست .

بسیاری از فرهنگیان در طی سالهای گذشته به طرق مختلف پیش بینی شکست این نظام را کرده بودند اما متأسفانه به آن نظرات بی توجهی نشان داده شد تا اینکه سنگینی عوارض منفی آن ، چنان عرصه را برای ادامة کار تنگ کرد که راهی جز تغییر نظام باقی نماند . گرچه نظام سالی واحدی خود نیز دارای مشکلاتی است اما تغییر نظام ترمی واحدی و مشکلات نظام سالی واحدی ، نه یک ضعف بلکه کار مثبتی بوده که در زمان وزارت جناب آقای مظفر انجام گرفته است . 

اصل سی ام قانون اساسی ، دولت را موظف کرده وسائل آموزش و پرورش رایگان را فراهم آورد اما مقدمات آموزش و پروش رایگان در اختیار وزیر آموزش و پرورش نیست . وزیری که در تأمین بودجه اختیار لازم ندارد و پیشنهادات وی در این زمینه با مخالفت روبرو می شود و حتی در اجراء مصوبة مجلس در خصوص دریافت 2% سهم آموزش و پرورش از مراکز تولیدی ، ابزار کافی در اختیار ندارد ، چگونه می تواند آموزش و پرورش رایگان را تحقق بخشد ؟

نگارنده به عنوان یک معلم  خشنود است که نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی ، به دنبال راهکارهائی برای ارتقاء آموزش متناسب با وضعیت جهانی بوده و بر آموزش رایگان که نشان توجه به قانون اساسی است ، تأکید کرده اند . به نظر می رسد اگر نمایندگان محترم مجلس شورای اسلامی بر فراهم آوردن مقدمات و تصویب قوانینی متناسب با این خواسته ها اقدام نمایند ، امیدواری بسیاری خواهد بود که آموزش و پرورش از وضعیت موجود به وضعیت مطلوب ، تغییر یابد و « معلم » جایگاه ارزشمند و محوری خود را در توسعة جامعة اسلامی به دست آورد .

در این نیز یقین دارد که با شرائط فعلی و قوانین موجود ، وزیر محترم آموزش و پرورش نمی تواند معیارهای جهانی آموزش را در حوزة مسئولیت خویش تحقق بخشد و با تغییر وزیر ، دولت یکی از نیروهای ارزش گرا و آگاه به مسائل آموزش و پرورش را با کوله باری از سالها تجربه ، از دست خواهد داد .

                                                        

آخرین سال هزارة دوم یا آغاز هزارة سوم میلادی ؟


                                                   

                                                                                         بهروز فرهادیان - 1378



آخرین سال هزارة دوم یا آغاز هزارة سوم میلادی ؟

آغاز سال 2000 میلادی از جنبه های علمی ، اعتقادی ، تفریحی و  نکات جالب و بدیعی در بر داشت . شبکه های اطلاع رسانی برنامه های متنوعی را برای ورود به سال 2000 تهیه کردند . شبکه های تلویزیونی ملل مسیحی با پخش برنامه های زنده ، بر هیجان آغاز سال جدید افزودند . حتی شبکه های تلویزیونی کشورهای عرب زبان مسلمانِ حاشیة خلیج فارس نیز با شوق و ذوقی غریب ، خود را با این قافله همراه کردند . مشکلاتی که امکان داشت در نظام های رایانه ای با ورود به سال 2000 بروز پیدا کند ، از جمله حوادث بیادماندنی این سال خواهد بود .

اما هیچیک از این منظرها مورد توجه این مقاله نیست . اشتباه فاحش و دور از انتظاری که بطور مکرر در برخی رسانه های جمعی غربی و ایران تکرار می شود ، انگیزة نگارش این نوشته شده است .

در چند روز اخیر ، روزنامه ها در مباحث گوناگون خبر از پایان هزارة دوم و آغاز هزارة سوم میلادی دادند . گویندگان صدا و سیما هم در برنامه های ویژه در شبکه های سراسری و استانی بر «آغاز هزارة سوم میلادی» مهر تأئید زدند ! به عنوان نمونه ، گویندگان اخبار ساعت 21 (شنبه شب 11/10/1378) شبکة اول سیما ، از «غروب خورشید قرن بیستم» و «پایان یافتن» این قرن خبر دادند ! اشتباه فاحش ، همین جاست .

با مثالی مطلب را پی می گیریم . یک قرن ، از شروع سال 1 تا پایان سال 100 خواهد بود یعنی «صد سال تمام» را شامل می شود و سال 100 آخرین سال قرن اول خواهد بود . به همین ترتیب ، قرن دوم تا پایان سال 200 ، قرن سوم تا پایان سال 300 ، قرن چهارم تا پایان سال 400 و . . . قرن نوزدهم تا پایان سال 1900 و قرن بیستم ، با پایان سال 1900 و آغاز سال 1901 شروع و تا پایان سال 2000 ادامه خواهد داشت و آغاز سال 2000 ، آغاز آخرین سال قرن بیستم خواهد بود . «خورشید قرن بیستم» در پایان سال 2000 غروب خواهد کرد و نه در آغاز این سال !

«هزاره»‌هم شامل هزار سال تمام است . هزارة اول از سال 1 آغاز و تا پایان سال 1000 ادامه خواهد یافت . در این صورت سال 1000 آخرین سال هزارة اول خواهد بود و هزارة دوم از سال 1001 شروع و تا پایان سال 2000 ادامه خواهد یافت ! یعنی آغاز سال 2000 در واقع آغاز آخرین سال هزارة دوم خواهد است و نه آغاز هزارة سوم میلادی !

اگر رسانه های جمعی تفاسیر و تحلیل هائی برای «آغاز هزارة سوم میلادی» دارند ، یک سال دیگر باید در انتظار بمانند !